پیشکسوت و معتمد صنعت موتورسیکلت و دوچرخه ایران آسمانی شد

به گزارش موتورسیکلت نیوز، مرحوم «کاظم نیکبخت» که عمر شریف خود را با عشق و علاقه بسیار در راه تولید کشور سپری کرد، ساعت 6 صبح روز 5 آبان 1399 بر اثر ایست قلبی، دار فانی را وداع گفت.
مدیر مسئول نشریه صنعت موتورسیکلت ضمن عرض تسلیت به خانواده محترم ایشان و جامعه صنعت موتورسیکلت و دوچرخه گفت: ایشان وجودش پر از برکت بود و علاوه بر تولید، علاقه بسیار زیادی به انجام امور فرهنگی و علمی برای صنعت موتورسیکلت و دوچرخه ایران داشت و اولین فردی که هنگام تاسیس نشریه صنعت موتورسیکلت با اینجانب تماس گرفت، مرحوم کاظم نیکبخت بود. البته طی دو سال گذشته چندین دفعه به صورت حضوری و تلفنی درباره دغدغه های ایشان برای خودکفایی و پیشرفت این دو صنعت گفتگو داشتهایم.
وی در ادامه درباره خصوصیات این صنعتگر برجسته گفت: او دارای روحیه عالی و انگیزه بسیار زیادی برای زندگی، کار و تولید داشت و در صنعت موتورسیکلت و دوچرخه ایران همیشه معتمد همکاران خود بود.
نژادیان اظهار کرد: معمولا اگر کسی در صنعت موتورسیکلت و دوچرخه ایران قصد شراکت و یا حل اختلاف داشت به سراغ مرحوم کاظم نیکبخت می رفت. زیرا، همه ایشان را بهعنوان ریش سفیدی که حرفش «حکم» بود قبول داشتند.

متن پیام مرحوم کاظم نیکبخت در 25 آبان 1397 برای نشریه صنعت موتورسیکلت:
60 سال انتظار
در سال ۱۳۳۸ بعد از اخذ دیپلم از مدرسه دارالفنون، نزد پدرم که در آن موقع در خیابان ناصر خسرو فروشگاه دوچرخه داشت، مشغول کار شدم و بهزودى دریافتم که علاقهام به دوچرخه و موتورسيكلت انتها ندارد!
در آن دوران کسب اطلاعات عمومی و فنى، مخصوصا در مورد موتورسیکلت بسیار محدود و مشكل بود!
تجربه شصت ساله، من را به این نتیجه رسانده که بدون همکاری صادقانه، هیچ صنعتی رشد نمیكند و اينك این امکان برای خانواده بزرگ این رشته با پیدایش این نشریه با همت آقاى «محمدعلی نژادیان» بهوجود آمده که در شصت سال گذشته، جای آن خالی بوده است!
همکاری تکتک دست اندرکاران این صنعت، از شرکتهای بزرگ تولیدی تا تولیدکنندکان کوچکترین قطعات مربوط به آن، بسیار مهم و لازم است!
اگر کمک و همکاری صادقانه تمام همکاران در این مجموعه میسر گردد، نتایج باور نكردنى آن را همه احساس خواهند کرد و همه از منافع آن برخوردار خواهند گشت!
کاظم نیکبخت
مدیر عامل شرکت تولیدی و صنعتی انرژی موتور

رفت تا دامنش از گَرد زمین پاک بمانَد
آسمانیتر از آن بود که در خاک بماند
از دل برکهی شب سر زد و تابید به خورشید
تا دل روشن نیلوفریاش پاک بماند
دل و دامان شب آنگونه ز سوز دم او سوخت
که گریبان ابد تا به سحر چاک بماند
خوشه سرمست رسیدن شد و از شاخه فرو ریخت
تا که در خاک رگ و ریشه این تاک بماند
هرچه دیدیم از این چشم، همه نقش بر آب است
نیست نقشی که در آیینهی ادراک بماند
جز صدای سخن عشق صدایی نشنیدم
که در این همهمهی گنبد افلاک بماند[1]
[1] قیصر امینپور