رهبری قسمت مهمی از مدیریت است/ شرکتهای فعال در صنعت موتورسیکلت ایران نیاز به مديريت MBA دارند

به گزارش موتورسيكلت نيوز، محمدعلى نژاديان گفت: هر شركت و سازمانى براى رسيدن به موفقيت مستدام، در وهله اول به یک رهبرى هوشمندانه نياز دارند. ازاينرو، در اين يادداشت به تعريف مدیریت و فرآیند آن مىپردازم.
تعریف مدیریت
براى مديريت تعاريف بسيارى وجود دارد از جمله: میتوان مدیریت را علم هماهنگی و بهکارگیری موثر منابع (مادی و انسانی) و امکانات موجود در جهت دستیابی به اهدافی مشخص تعریف کرد. در ادامه با تعریف تفصیلی معنی مدیریت قابل درکتر خواهد شد.
مديريت از دو بخش تشكيل شده است؛ علم مديريت و هنر مديريت.
علم مديريت: از طريق آموزشهاى تئورى و استدلالهاى منطقى بهدست مىآيد.
هنر مديريت: معمولا ذاتی و جزء توانايىهاى خاص افراد است.
در بعضى كتب مديريتى، مديريت را «علم دانستن و هنر توانستن» مىدانند.
مدیریت MBA
قابل ذکر است برای این که هنر توانستن به دانشجویان فارغالتحصیل رشته مدیریت تقدیم شود، رشته مدیریت MBA شکل گرفته است. این رشته به این دلیل بهوجود آمد که در حدود 100سال گذشته جامعه مدیریتی آمریکا با مدیرانی مواجه گشت که از دو گروه خارج نبودند. گروه اول، مدیرانی که فارغالتحصیل رشتههای مختلف مدیریت از دانشگاهها بودند؛ این گروه بهدلیل ساختار آموزشی تئوریک دانشگاهها صرفا با کولهباری از تئوریهای شعارگرایانه راهی کسبوکار شده بودند و درک عملی از معنا و مفهوم مدیریت نداشتند. گروه دوم، مدیران تجربی بودند که کسبوکار خود را به شیوههای سنتی مدیریت میکردند و تنها ابزار مدیریتی آنها تجربههای صحیح و غلط (آزمون و خطا) بود. در این فضا خلاء بسیار بزرگی میان علم مدیریت و عمل مدیریت احساس شد. (این دقیقا همان موضوعی است که در صنعت موتورسیکلت ایران نیز شاهد آن هستیم). حال آنچه که این خلاء را پر کرد، رشتهای کاملا کاربردی و مهارتی به نام MBA بود که مدیریت کسبوکار را در «علم، هنر، تجربه و مهارت» مجهز مینماید. در واقع MBA، تجربه را علمی و علم را عملی کردن است.
وظایف و فرآیند مدیریت

برنامهریزی: تفکر و بررسی در کلیات و جزئیات یک هدف و تعیین و اتخاذ شیوهها و روشهای رسیدن به آن هدف را برنامهریزی گویند. در واقع برنامهریزی یک فرایند تصمیمگیری است. برنامهریزی شامل تعریف هدفها، استقرار استراتژی و تهیه برنامهها برای هماهنگی فعالیتهاست.
سازماندهی: تعیین آنچه باید انجام شود، چگونگی انجام آنها و چه کسی باید انجام دهد و همچنین شناخت وظایف، دستهبندی وظایف و تعیین و تامین منابع با در نظر گرفتن وظایف است. در واقع سازماندهی فرایند واگذاری وظایف، تخصیص منابع و هماهنگ کردن فعالیتهای افراد و گروهها برای اجرای برنامههاست.
رهبری: بخشی از وظایف مدیر که به هدایت نیروی انسانی مربوط میشود را میتوان رهبری نامید. شاید بتوان گفت این همان بخشی است که هنر مدیریت نامیده میشود. در واقع انگیزش، هدایت و هر اقدام دیگری که با افراد سروکار دارد را رهبری میگویند. به بیان دیگر فرایند افزایش اشتیاق به سختکوشی و تهییج تلاشهای انسان برای انجام برنامهها و تحقق هدفها تعریف میشود. از طریق رهبری، مدیران برای چشمانداز مشترک تعهد بهوجود میآورند، فعالیتها که هدفها را حمایت میکند تشویق مینمایند و بر دیگران نفوذ میکنند تا کارشان را به بهترین وجه انجام دهند. وقتی که مدیران در زیردستان انگیزش ایجاد میکنند، تعارض بین گروهها را حل و فصل مینمایند، کارآمدترین مجرای ارتباطی را بهکار میبرند، یا با مسائل رفتاری کارکنان سروکار دارند، در واقع رهبری میکنند.
کنترل: نظارت بر فعالیتها بهمنظور حصول اطمینان از اینکه بر اساس برنامهها انجام میشوند. در واقع وظیفه کنترل مدیریت عبارت است از فرایند اندازهگیری عملکرد کاری، مقایسه نتایج عملکرد با هدفهای از پیش تعیین شده و اقدام اصلاحی در صورت نیاز. از طریق کنترل، مدیران تماسهای فعال را با کارکنان در حوزه کارشان حفظ مینمایند، گزارشهایی را درباره عملکرد جمعآوری و تفسیر میکنند و این اطلاعات را برای اقدامات سازنده و ایجاد تغییر بهکار میگیرند. در عصر پویای امروزی چنین کنترل و تعدیلی غیرقابل جایگزینی است. امور همانطور که پیشبینی شده است انجام نمیشوند و برنامهها برای موفقیت در آینده باید اصلاح و مجددا تعریف شوند.
موارد مهم در مدیریت
تفکر اقتصادی: میتوان دانش افزایش سرمایه تعریف کرد
تفکر علمی: منظور از علم در اينجا، يعنى دانش انجام كار
تفکر سیاسی: میتوان دانش دفع ضرر تعریف کرد
بهرهوری: میتوان استفاده حداکثر از منابع موجود، در مناسبترین زمان تعریف کرد
ارگونومی (دانش مهندسی عوامل انسانی): شناخت فاکتورهای انسانی یا به عبارتی دانش ایجاد موازنه وتبادل شرایط روحی، روانی و فیزیکی انسان با محیط کار و زندگی و هر آنچه که انسان با آن ارتباط دارد که نتیجه آن بهرهوری، سلامتی ایمنی، رضایت و آسایش انسانها است. ارگونومی معمولا در دو بعد روانشناختی و فنی مطرح است که بعد فنی معمولا بهصورت میانگین مدنظر قرار میگیرد. بر اساس این تعریف میبایستی تمامی ساختارها، سیستمها، ابزارها، دستگاهها، محیطهای کاری و زندگی و دیگر مواردی که انسانها با آنها در ارتباط هستند، طوری طراحی و اجرا شوند که متناسب با قابلیتها و تواناییهای انسانی باشد.
فرق مدیر و رهبر

همانطور که گفته شد رهبری از وظایف مدیریت است. اما میتوان طور دیگر نیز به واژه رهبری نگاه کرد و در دو بعد مختلف آن را مورد بررسی قرار داد:
الف- رهبری و مدیرت در غالب دو شخص مختلف در یک گروه و یا سازمان و… بررسی شود. میتوان در یک گروه و تشکل اجتماعی یا جامعه انقلابی، فردی را رهبر و فرد یا افرادی را مدیر نامید. مثل رهبر و رئیس جمهور در یک کشور.
ب- میتوان رهبری و مدیریت را در غالب یک شخص بررسی کرد. (فردى كه مدير است، اگر رهبرى نداشته باشد، هدايت منابع را نمىتواند به خوبى انجام دهد و فردى كه رهبر است، اگر مديريت نداشته باشد، ممكن است باعث هرج و مرج شود).
در خصوص مدیریت و رهبری در مقایسه با یکدیگر تعاریف بسیاری از زوایای مختلف مطرح است. مثلا میتوان مدیریت را دستوردهی دانست و رهبری را جهتدهی تعریف کرد.
فاکتورهای رهبری و مدیریت اگر جدا فرض شود، به شکل زیر میتواند تعریف شود. البته مدیر، همزمان میتواند پارامترهای رهبر را داشته باشد ولی معمولا در گروههایی که در غالب چند نفر بهعنوان یک رهبر و چندین مدیر هستند، ممکن است مدیران بهدلیل ازدیاد کارهای اجرایی، نتواند پارامترهای رهبری را کاملا اجرا نمایند و مدنظر داشته باشند و همین موضوع اهمیت فردی به نام رهبر را لازم مینماید. البته شاید در گروههایی که مدیر و رهبر جدا هستند، رسما نام فرد رهبر نباشد. مثلا در یک شرکت میتوان رئیس هیئتمدیره را رهبر نامید. از طرفی ممکن است در گروههایی هیئت رهبری وجود داشته باشد و تصمیمات توسط آن هیئت صورت پذیرد.
نکته مهم: اگر رهبری را به معنی هدایت و یا راهنما درنظر بگیریم، جایگاه رهبر الزاما در راس نیست ولی مدیر جایگاهش طبق سلسله مراتب تعیین شده است. مثلا اگر در گروه و یا سازمانی فردی که در سطوح پایین قرار دارد و مدیر هم نیست، با اشاره به نکتهای که توسط مدیر در نظر گرفته نشده است، میتوان گفت که او در آن لحظه رهبر است. زیرا باعث هدایت شده است.
⁃ مدير، مىگويد من، رهبر مىگويد ما.
⁃ مدير، در مسير و جهت مشخص شده پيش مىرود. رهبر، تعيين مسير و جهت مىكند.
⁃ مدير، هدف را پيگيرى مىكند. رهبر، هدف مشخص مىكند.
⁃ مدير، ايجاد ترس مىكند. رهبر، حمايت و پشتيبانى مىكند.
⁃ مدير، افراد را وادار مىكند براى رسيدن به هدف. رهبر، افراد را ايجاد انگيزه مىدهد براى رسيدن به هدف.
⁃ مدير، جسم و فكر افراد را كنترل مىكند. رهبر، جسم، فكر و (قلب) افراد را كنترل مىكند.
⁃ مدير، ايدههاى خود را مطرح مىكند. رهبر، باعث ايجاد ايده مىشود.
⁃ مدير، مىگويد به من احترام بگذاريد. رهبر، مىگويد به يكديگر احترام بگذاريد.
⁃ مدير، تعيين مىكند چه چيزى مورد نياز است. رهبر، مىپرسد چه چيزى مورد نياز است.
⁃ مدير، اول صحبت مىكند. رهبر، اول گوش مىكند.
⁃ مدير، امر و نهى مىكند. رهبر، ارشاد و تشويق مىكند.
⁃ مدير، نشان مىدهد چه كسى اشتباه مىكند. رهبر، نشان مىدهد چه چيزى غلط است.
⁃ مدير، بيشتر به وضع موجود تمركز مىكند. رهبر، بيشتر به تغييرات براى رسيدن به آينده تمركز دارد.
⁃ مدير، انعطافپذيرى كمترى دارد و كار را طبق سلسله مراتب مىبيند. رهبر، انعطافپذيرى بيشترى دارد و كار را فراتر از سلسله مراتب مىبيند.
MBA: Master of Business Administration
منابع:
ایراننژاد پاریزی، مهدی (١٣٩٣)، مدیریت در هزاره سوم، چاپ دوم، تهران: نشر مدیران
نژادیان، محمدعلی (1391)، موفقیتشناسی، چاپ اول، تهران: مهرآمین و…